کد مطلب:121992 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:284

مفاخرت معاویه با امام حسن
ابن شهرآشوب در كتاب مناقب می گوید یك روز معاویه با امام حسن علیه السلام آغاز مفاخرت نمود «فقال أنا ابن مكة و بطحاء انا ابن أغزرها جودا و أكرمها



[ صفحه 288]



جدودا، و أنا ابن من ساد قریشا فضلا ناشئا و كهلا» گفت منم پسر مكه و بطحا، منم پسر آن كس كه جودش از همه كس بیشتر و بخت و بهره اش از همه كس افزونتر بود، منم پسر آن كس كه پیران و جوانان قریش او را به حكم فضیلت گردن نهادند و بر خود امیر ساختند.

فقال الحسن بن علی علیه السلام: أعلی تفتخر یا معویة أنا ابن عروق الثری، أنا ابن مأوی التقی، أنا ابن من جاء بالهدی، أنا ابن من ساد أهل الدنیا بالفضل السابق و الحسب الفائق، أنا ابن من طاعته طاعة الله و معصیته معصیة الله فهل لك أب كأبی تباهینی به و قدیم كقدیمی تسامینی به، قل نعم أولا. قال معویة: بل أقول لا و هی لك تصدیق. فقال الحسن: الحق أبلج ما یحیل سبیله و الحق یعرفه ذووا الألباب.

حسن علیه السلام فرمود ای معاویه با من طریق مفاخرت می سپاری منم فرزند شرائین ارض كه اگر او نبود زمین بر پای نبود، منم فرزند پناه پرهیزكاری و پرهیزكاران، منم پسر كسی كه از بهر هدایت ناس انگیخته شد، منم پسر كسی كه مولای اهل دنیاست به فضایل سابقه و مخائل فائقه، منم پسر كسی كه طاعت او طاعت خدا و عصیان او عصیان خداست، هان ای معاویه آیا تو را مانند من پدریست كه بدان فخر كنی یا به قدمت محل و سبقت منزلت انباز منی كه بدان سرافرازی جوئی اكنون به آری و نی پاسخ بگوی معویه گفت من تو را مصدق می دارم و بر سخن تو گواهی می دهم امام حسن علیه السلام فرمود حق روشن است و دیگرگون نمی شود و خردمندان از شناخت آن بیگانه نمی شوند.

و همچنان ابن شهرآشوب حدیث می كند كه یك روز معاویه با حسن علیه السلام گفت



[ صفحه 289]



من از تو بهترم فرمود ای پسر هند بگوی چگونه بهتری گفت از بهر آن كه مردم بر من گرد آمدند و از تو پراكنده شدند.

قال علیه السلام: هیهات هیهات لشر ما علوت یا ابن آكلة الأكباد المجتمعون علیك رجلان بین مطیع و مكره فالطائع لك عاص لله و المكره معذور بكتاب الله و حاش لله أن أقول أنا خیر منك فلا خیر فیك و لكن الله برأنی من الرذائل كما برأك من الفضائل.

فرمود: هیهات به بدتر چیزی بلندی جستی ای پسر هند جگر خواره از این مردم كه بر تو گرد آمدند بیرون دو صنف نیستند بعضی به میل و رغبت اطاعت تو كردند و گروهی به عنف و كراهت مطیع شدند آنان كه به رغبت مطیع اند خدای را بی فرمانند و آنان كه مجبورند به حكم كتاب الله معذورند حاشا و كلا كه من بگویم از تو بهترم در تو كدام بهی است كه من از تو بهتر باشم لكن خداوند مرا از رذائل پاك و پاكیزه آفرید چنان كه از فضائل تو را عاری و بری آورده. و دیگر سفیان ثوری به اسناد خود آورده كه روزی حسن علیه السلام با یزید بن معویه مشغول با كل رطب بودند یزید گفت ای حسن همواره بغض و عداوت تو در سینه من آكیده است. «قال الحسن اعلم یا یزید ان ابلیس شارك اباك فی جماعه فاختلط الماء ان فاورثك ذلك عداوتی لان الله تعالی یقول و شاركهم فی الاموال و الاولاد و شارك الشیطان حربا عند جماعه فولد له صخر فكذلك كان یبغض جدی رسول الله» حسن علیه السلام فرمود ای یزید همانا ابلیس با معویه هنگام مضاجعت با مادرت مشاركت نموده و این دو آب مختلط در نطفه تو مورث عداوت من گشته از اینجاست كه خدای می فرماید «و شاركهم فی الاموال و الاولاد» همچنان مشاركت كرد شیطان در جماع جدت حرب و ابوسفیان متولد شد و همواره دشمن جد من بود.



[ صفحه 290]